مدیران موفق (7)
مـدیـریـت تحـول
یک مسئله هم این است که تحول را مدیریت کنیم. ببینید آقایان و خواهران عزیز! تحول اجتنابناپذیر است. تحول طبیعت و سنت آفرینش الهی است این را بارها من مطرح کردم و گفتم تحول رخ خواهد داد. خوب حالایک واحد یا یک موجودی را فرض کنید که تن به تحول ندهد از یکی از دو حال خالی نیست یا خواهد مرد یا منزوی خواهد شد. یعنی یا در غوغای اوضاع تحولیافته مجال زندگی پیدا نمیکند و زیر دست و پا له میشود و از بین میرود; و یا اگر زنده بماند منزوی خواهد شد. مثل همان انسان جنگلی که در روزنامه امروز و دیروز خواندیم یک آدمی 40 سال پیش به جنگلی در مازندران رفته و یک ارتباط خیلی ضعیفی با محیط بیرون خودش دارد. میشود رفت میشود از تحول دوری گزید اما با انزوا....تحول حتمی است منتها تحول دو طرف دارد. تحول در جهت صحیح و درست; و تحول در جهت باطل و غلط. ما باید مدیریت کنیم که این تحول در جهت درست انجام بگیرد; از تحول نباید گریخت. تحول را باید پذیرفت و آن را باید مدیریت کرد.
*ازبیانات مقام معظم رهبری درجمع مدیران وفضلای حوزه *
درراستای فرمایشات مقام معظم رهبری به بحث پیرامون مدیریت تحول می پردازیم.
سازمانها همواره دستخوش تغییروتحول هستند،اما هرنوع تحولی بهبودوبازسازی تلقی نمی شود؛البته هربهبودی قطعا یک تغییروتحول محسوب می گرددو بهبودو بازسازی ازیک سازمان به سازمان دیگر متغیربوده ،تابع ساختارآن است وبنابراین روش هرسازمان لزوما درسایرسازمانها قابل تحقق نیست. تغییر وتحول به معنای خروج ازوضعی وقرار گرفتن دروضع دیگراست.
سازمانهای کارآمد، به توسعه مدیریت ونیزگسترش دامنه عملیات اجرایی نیازمندند. این نیاز به دلیل تغییرو تحولات محیطی همواره وجود دارد. مطالعات مدیریت تحول ومطالعات تحول مدیریت در بحث بهبود و بازسازی سازمان دو بعد مکمل هم هستند.
تاکید براهداف وچاره اندیشی منابع انسانی دررفع وحل مشکلات بارزترین خصوصیت یک برنامه تحول و بهبود است وبسیج نیروهای انسانی دررسیدن به اهداف سازمان عمده ترین نقش انسانی سازمان وعامل تضمین کننده بهبود محسوب می شود. وظیفه مدیریت دراین رابطه این است که با غلبه بر یکنواختی و ایستایی سیستم سازمان را به پویایی وادارد.
تحول مدیریت لازمه مدیریت تحول است. یعنی سازمانی که درشرایط تحول قراردارد نیازمند مدیریت تحول یافته است و لازمه تحول مدیریت، رشد فردی وسازمانی مدیران آن است. دربحث تحول مدیریت باید گفت که اداره کردن موقعیت رشد وتوسعه نیازمند شایستگی وکفایت است. قبل ازاداره بهبود وتوسعه باید توان، قابلیت وبنیه مدیریت افزایش یابد. به عبارت دیگر ابتدا مدیریت، توسعه و شایستگی لازم را بیابد تا قادر باشد موقعیت رشد را مدیریت و رهبری نماید.
1-مردم به عنوان منابع سرشارانرژی، با فعالیتها ی خود توان تولید ونوآوری به سازمانها می بخشند و در میان آنها مدیران ازتوان وقابلیت بیشتری نسبت به دیگران برخوردارند وانتظار تلاش ازآنها درراستای تحول بیشتراست.
2- وجود شرایط عمومی تحول دریک جامعه، منابع انسانی موجود درسازمانهای مختلف رابه ایجاد شرایط جدیدتر تحول، تحریک می کند ودرمیان عوامل انسانی، مدیران بیش ازدیگران مسوولیت تحولات عمومی رابرعهده می گیرند.
درمدیریت توسعه یافته:
1- مدیران به جای تغییردرجزئیات کارفردی که درروش سنتی موردتاکید است به تغییر درکلیات برنامه های کارگروهی اولویت می دهند.
2- به پژوهش ویافتن بهترین راهکاربرای هرجزء ازفرایند، بها داده، آن را به عنوان یک ضرورت درتمام پاره سیستمهای سازمان پیاده می کنند.
3- مدیران ازسازمان غیررسمی برای احیای روحیه کاروتلاش استفاده نموده، به احساسات ،گرایشها، برداشتها وپیشنهادهای کارکنان که ممکن است تاثیری مثبت درگردش کارسازمان یا واحد خاصی داشته باشد بها می دهند وزمینه را برای اظهارنظر آنان فراهم می نمایند.
4- مدیران به روابط متقابل بین نیروی انسانی وتکاپوی گروهی درمیان آنان اهمیت داده، دخالت دادن کارکنان درفرایند تصمیم گیری وسهیم کردن آنان درمسوولیتها راضروری می دانند.
5- مدیران، اعضای سازمان رابه بررسی جزئیات کاری بخش خود تشویق می کنند وهمان طور که اشاره شد از تجربه کاری وبرداشت شخصی کارکنان ازروشهای موجود انجام کار و همچنین نظرها و پیشنهادهایشان درباره فعالیتهای عمومی سازمان اطلاعات جدیدی گردآوری می کنند؛ هرچند ممکن است اظهارات آنان جنبه نارضایتی واعتراض داشته باشد.
6- مدیران، همیاری وهمکاری متقابل نیروها رامورد توجه قرار می دهند واعتقاد دارند ازاین طریق برخی مسائلی که به دنبال روحیه تکروی درسازمان پدید می آید یا ناشی ازعدم اطلاع کارکنان ازوظایف و مسوولیتهای همدیگر است برطرف گردیده، انسجام ویکپارچگی وروحیه مشارکت و تلاش برای دستیابی به اهداف سازمان تقویت خواهد شد.
حفظ یاتغییرآهنگ وروند تحول نیازمند بازنگری خط مشیهاست. البته باید درنظر داشت که خط مشیها را به طور پیاپی نمی توان تغییرداد، زیرا همانطور که ازنام آنها برمی آید، قواعد ونظام اصلی فعالیتها و خطوط کلی سیرکارها به شمارمی روند. درواقع خط مشیها ازاصول، موازین ومعیارها وتصمیمات بزرگ محسوب می شوند ودر قیاس با تصمیمات موردی وجزئی روزمره که به اقتضای شرایط می توان آنها را تغییر داد قاطعیت دارند؛ اما این بدان معنا نیست که آنها را هیچ گاه نمی توان تغییرداد. با بررسی و ضعیتهای دوگانه مذکور مشخص می شود که سازمان به هنگام گذر از یک وضعیت به وضعیت دیگر، نیازمند حرکتی مغایر وضعیت مبنا ست واین موضوع خصوصا درشرایط ایجاد رشد و تحول درسازمان برای اولین بارو خروج ازیک دوره طولانی یکنواختی مشخصتر است. (ادامه دارد)